چو می خواهی بدانی نفس و شیطان


تو شیطان کفر نفس خویش می دان

اگر نفس تو اماره است شیطان


چو لوامه شود گردد مسلمان

چو باشد تند اماره است نامش


بود لوامه چون کردند رامش

نه آخر مصطفی گفته چنین است


که با هر نفس یک شیطان قرینست

مرا هم بود اندر نفس شیطان


ولیکن شد به دست من مسلمان

ز تو گر عقل و دانایی پذیرد


کند ترک بدی تقوا بگیرد

پس آنکه چون نماند هیچ کاری


بگیرد اندر آن منزل قراری

رسد اندر مقام ملهمه نفس


بیابد عقل دور از واهمه نفس

در آن منزل که حاصل گشت کامش


به معنی مطمئنه گشت نامش

چو نفست مطمئنه شد به ایمان


بدو پیوند وانگه رو به ایقان

حیاتی باشد آنجا جاودانی


چنین است ای پسر مولود ثانی

رها گردد در ایقان لهو و لعبش


ندای ارجعی آید ز ربش

بدان رای رجوع آن رای روح است


چو دریابی به جان و دل فتوح است

معانی بس عزیز است و رقیق است


تفکر بیشتر کن چون دقیق است

اگر حالی ندانی این معانی


توقف دار هم روزی بدانی